جدول جو
جدول جو

معنی مشارکت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مشارکت کردن
هنبازیدن هنباز شدن
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مشارکت کردن
شرکت کردن، سهیم شدن، مشارکت داشتن، همکاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشارکت کردن
للمشاركة
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مشارکت کردن
Contribute
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مشارکت کردن
contribuer
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مشارکت کردن
contribuire
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مشارکت کردن
contribuir
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مشارکت کردن
beitragen
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشارکت کردن
przyczyniać się
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مشارکت کردن
вносить
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به روسی
مشارکت کردن
сприяти
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشارکت کردن
bijdragen
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
مشارکت کردن
contribuir
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مشارکت کردن
অবদান রাখা
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مشارکت کردن
योगदान करना
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به هندی
مشارکت کردن
menyumbang
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مشارکت کردن
حصہ ڈالنا
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به اردو
مشارکت کردن
มีส่วนร่วม
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مشارکت کردن
kuchangia
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مشارکت کردن
לתרום
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به عبری
مشارکت کردن
贡献
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به چینی
مشارکت کردن
기여하다
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
مشارکت کردن
katkıda bulunmak
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مشارکت کردن
貢献する
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ کَ دَ)
دور شدن. جدایی اختیار کردن: و چون از دنیا مفارقت کرد به موافقت او از شروان بیرون آمدم. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 102).
کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن.
سعدی.
و رجوع به مفارقت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
برابری کردن. رقابت کردن. هماوردی کردن:
به نوک کلک گهر را جگر همی سفتن
به گام صیت مجارات با صبا کردن.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
ترک کردن، دست برداشتن از یکدیگر، رابطۀ خودرا با همسر خویش قطع کردن. و رجوع به متارکه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
دیدن. نگریستن. نگاه کردن. نظرنمودن. ملاحظه کردن. معاینه نمودن: شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). بدوباید پیوست و هول و خطر و... او مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). لشکر چون تفاوت حال هر دو طرف مشاهدت کردند از خدمت الیسع دور و نفور شدند. (ترجمه تاریخ یمینی) .... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است به لطافت سخن و زلاقت زبان. (مرزبان نامه ص 171)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشارک کردن
تصویر مشارک کردن
شریک کردن سهیم ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
هنبازاندن هنباز کردن شرکت دادن: قیصر گفت: ... ترا چون جیب روزگار بانواع اصطناع مشحون گردانم و در ملک و حکومت مشارکت و مسامحت دهم
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن مشاهده کردن: ... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است بلطافت سخن و ذلاقت زبان
فرهنگ لغت هوشیار
در پی کسی رفتن پیروی کردن کسی را: همه ما عروس و داماد را تا خانه داماد مشایعت کردیم، بدرقه کردن مسافر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسارعت کردن
تصویر مسارعت کردن
شتاب کردن، پیشدستی کردن شتاب کردن تندشتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات کردن
تصویر مجارات کردن
برابری کردن، رقابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رها کردن، وا گذاشتن، گسستن جدا شدن بریدن پیوند ترک کردن، دست برداشتن از یکدیگر، رابطه خود را با زن خویش قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار